ماهرخماهرخ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره
فردینفردین، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره
زمانی که خودم شروع کردم به نوشتن🌈زمانی که خودم شروع کردم به نوشتن🌈، تا این لحظه: 1 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره
تولد شمار وبلاگم🌙✨️🦋تولد شمار وبلاگم🌙✨️🦋، تا این لحظه: 11 سال و 21 روز سن داره

Mahake man

🔗⛓️‍💥

2 روز بعد از 22 ماهگی

دخترم   ۲۲ ماهگیتم تموم شد امروز دو روز بعد از ۲۲ ماهگیته با یه چشم بهم زدن میشی ۲۴ ماهه انشاالله یسری رفتارای خوب  بد  بزرگتر شدنت به من گوشزد میکنه گاهی لجبازی گاهی بداخلاق و گاهی یه دنده اما ته تهش واسه من یه فرشته ای که خدا فقط واسه من واسه خود خود من بزمین فرستاد وقتی مهربون میشی و میخندی وقتی تو جواب اخم من چشات ازم میدزدی  وقتی با گوشه ی چشم نگام میکنی من عاشقتم عاشقتم وقتی واسه گول زدن من شعر میخونی میدویی میپری بغلم من در همه حال دوست دارم دردونه ی من ،یکی یه دونه ی من ممنونم که هستی و بازم خدا ر شکر میکنم که دارمت تو نعمتی تو رحمتی تو خود رحمن و رحیم ...
24 مرداد 1392

بازی 28 و 29

بازی ۲۸:   دوختنی های ماهرخ   تو این بازی واسه ماهرخی یه مسطتیل مقوایی و یه دایره که با پانچ سوراخ سوراخ شده بودن تهیه کردم  با یه نی ابمیوه از اونایی که ما بهشون میگفتیم ساندیس به عنوان سوزن و نخ کاموا هم به عنوان نخ استفاده کردم و به ماهرخ کمک کردم واسه کوک زدن مستطیل و انشاالله در نوبت بعدی دایره دوزی میکنیم     ماهرخ یکم دوخت و چون خسته شد رفت سراغ برج قورباغش واسه مرحله بعد یه سرس اشکال هندسی با کاغذ رنگی درس کردم و با پانچ یکی یه سوراخ انداختم و دادم ماهرخ یخ ریسه از اشکال هندسی درست کرد  ماهرخ از این مرحله بیشتر ستقبال کرد نسب...
21 مرداد 1392

[عنوان ندارد]

دیوا=دیوار تبوتر=کبوتر میتو=مترو رخته=ریخته سمین=زمین پرپانه=پروانه سنبور=زنبور آیمیشن=آویشن پرپریا=پریماه تشک=کشک گامله=قابلمه بودوسیم=بدوزیم ماججون=مادرجون ئیوا=لیوان موخگه=تخمه  دَفتَ=دفتر ماژید=ماژیک
19 مرداد 1392

اولین شب مانی

روز پنج شنبه برآن شدیم که بزنیم بیرون چقدر خونه چقدر بووووق و راهنما و صدای آهن و جوشکاری و گاز ماشینا و ......   پس رفتیم بیرون  زدیم به کوه یه برنامه ی دوستانه و خیلی صمیمی تو دل کوه یه شب پر ستاره که تا بحال آسمونی با این همه ستاره ندیده بودم مدتی بود میرفتم روی تراس خونه و تو تاریکی شب دنبال ستاره های روشن آسمون میگشتم اما خبری نبود و با خودم میگفتم ستاره ها یکی یکی که نه هزار تا هزار تا کم شدن اما شب عید فطر تو دل کوه دیدم که ستاره ها هستن اما نه برای من و شمای شهر نشین واسه اون پرنده ای که تو دل طبیعت میخونه واسه اون رود روان واسه درختای تنومند ته دره و گاهی...
19 مرداد 1392

چند روز بی نتی

سلام   وای که شدیدا معتاد اینترنت شدم  وقتی با ماهکم رفتیم تهران شارژ تموم شد اما دیروز دوباره شارژ شدیم و مینویسیم از اندر احوالات این روزها که گذشت و چه خوب گذشت صبح روز چهار شنبه رسیدیم نیشابور من و دخترم تنهایی برگشتیم و باید روزای جدید شروع کنیم با کمی تغییرات و همت من تنبل و دوباره فعالیت های نیمکره راست و چپ ر تقویت کنیم بسه یه ماه صب تا شب بیحالی پس دوباره شروع میکنیم   ...
19 مرداد 1392

مرخصی سپهر

سلام دوستان   راستی یادم شد که بگم گل پسرمون ،سپهر عزیزهفته گذشته از بیمارستان مرخص شده و روزهای رو به بهبودی تو خونه کنار پدر و مادرش میگذرونه شبی که بسمت تهران راه افتادیم قبل از حرکت رفتیم دیدن سپهر عزیز واااااااااااااااااااااااای شوکه شدم از دیدنش ماشاالله ماشاالله هزار ماشالله من باورم نشد اونیکه جلو چشام پای لپ تاب نشسته بود سپهر بود همونیکه اونقدر نگرانش بودیم   و باز هم از خدا که مهربونیش بما نشون داده میخوایم بازم به سپهر کمک کنه که به سلامت کامل برسه و همه ی مریضار شفا بده     ...
12 مرداد 1392

علل علایم و درمان يبوست

  علل بروز يبوست   مصرف زياد و بيش از حد غذاهاي فراوري شده، شيرينيجات و غذاهاي كم فيبر (مانند غلات، ميوه ها و سبزيجات) از عواملي هستند كه باعث بروز يبوست مي شوند. همچنين كم مصرف كردن آب در كودكان به ويژه در فصل تابستان و در حين انجام فعاليت هاي بدني خطر بروز اين بيماري را افزايش مي دهد. هر گونه تغيير در رژيم غذايي كودك، مانند زماني كه رژيم غذايي وي از شير مادر به شير خشك و يا شير گاو تغيير كند و يا شروع غذا دادن به كودك مي تواند روي دستگاه گوارش و مدفوع وي تاثير بگذارد. بي‌توجهي به نياز بدن به اجابت مزاج، تنبلي تدريجي روده‌ها، تغيير محل زندگي يا مسافرت، ترس از محيط سرويس بهدا...
12 مرداد 1392

گرم نه!!داغه

سلام از تهران پست میزارم در اوج بی حوصلگی و بیکاری ماهرخ و خاله زهرا دارن میترکونن از در و دیوار بالا میرن گاهی با هم خوبن که خیلی کم پیش میاد گاه گاه همیشه با هم در میوفتن دیشب با هزار امید رفتیم بازار ،بماند که یه ایستگاه اشتباه رفتیم و کلی پیاده راه رفتیم اما منظره بدش اونجا بود که بازار تعطیل بود :)))) دیروز ماهرخ خیلی اذیت شد و منم اذیت کرد آخه دچار یبوست شده بود کلی دارو و درمان یک ساعته و در نهایت جواب گرفتم آخییییییییییییییییییییییییییش تو این سن و تو این هوا یبوست شیوع پیدا میکنه مخصوصا واسه بچه های زبر 5 سال پست بعدی میزارم واسه همین خاطر ...
12 مرداد 1392

بی خبر سفری در راه بود

سلام خیلی خیلی خیلی اتفاقی و ییهویی تصمیمی گرفتیم و اون انجام دادیم صب خونه بودیم شب تو قطار بسمت تهران و البته و صد البته که بابا ر تنها گذاشتیم :دی حالا هم که خونه مامان جونی هستیم قراره بریم شمال اگه منتفی نشه واااااااااااااااااااااااااااااای ماهرخ چقدر منو اذیت میکنی وقتی با خاله زهرا  همدست میشی تام و جری باید برن سینما وقتی زهرا و ماهرخ میبینن ...
10 مرداد 1392

من و کودکانه ی تو

  کودکانه هایم برای توست اگر شیطنت هایم واذیتهایم را برای تو نیاورم پس چه کسی برایم آغوش می گشاید وقربان صدقه می رود مثل تو    من همان چشمان متظر امدنم را می خواهم من همان دستان به دعا بلند شده برای سلامتیم را می خواهم من همان نگاه گرم ومهربانانه ودستان پرمهر بعد از امدنم را می خواهم       ************************************************** دخترم نمیخوام اینطور باشم من تمام تلاشم میکنم که کمتر اخم کنم کمتر با صدای بلند فریاد بزنم و کمتر و کمتر عصبانی شم اما گاهی نمیشه و من شرمنده روی تو و خدایی که تو ر به من داد میشم اما بازم سعیم میکنم **********...
9 مرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به Mahake man می باشد